دو روز مانده به پایان جهان،

دو روز مانده به پایان جهان، تازه فهمیده که هیچ زندگی نکرده است، تقویمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقی مانده بود، پریشان شد. آشفته و عصبانی نزد فرشته مرگ رفت تا روزهای بیش‌تری از خدا بگیرد.

داد زد و بد و بیراه گفت!(فرشته سکوت کرد)

آسمان و زمین را به هم ریخت!(فرشته سکوت کرد)

جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت!(فرشته سکوت کرد)

به پرو پای فرشته پیچید!(فرشته سکوت کرد)

کفر گفت و سجاده دور انداخت!(باز هم فرشته سکوت کرد)

دلش گرفت و گریست به سجاده افتاد!

این بار فرشته سکوتش را شکست و گفت:...

بدان که یک روز دیگر را هم از دست دادی! تنها یک روز دیگر باقی است. بیا و لااقل این یک روز را زندگی کن!

لابلای هق هقش گفت: اما با یک روز... با یک روز چه کاری می‌توان کرد...؟

.

زندگی کنید .....(واقع قشنگ بود براخودمم جالب بود)

گاهی در زندگی باکسانی برخورد میکنید که از همان ابتدای آشنایی مطمئن هستید وجودشان در زندگی شما تاثیر گذار خواهد بود. 

شایددر رسیدن ه هدفی یاریتان کنند ویادرسی به شما بیاموزندیا حتی موجب  گردند که خود رابهتر بشناسید. 

گاهی اتفاقاتی در زندگیتان  رخ می دهند  که ناراحت کننده دردناک و یا غیر منصفانه هستند اما در برخورد با آنها در می یاببید که از طریق رویارویی با آنها توانسته اید قدرت وتوانایی اراده و عشق وایمان خود محک بزنید.  

برای هراتفاقی حتما دلیل خاصی وجود دارد هیچ چیز بر حسب اتفاق تصادف ویا شانس رخ نمی دهد.  

بیماری عشق نافرجام ویا فرصتهای از دست رفته همگی به نوعی یک آزمایشند .بدون این آزمایشها زندگی همچون جاده صاف ویکدست همواربدون هدف وبه سوی برهوت خواهد برد . 

انها که به نوعی بر زندگیتان تاثیر می گذارند ویاموفقیت هاو شکستها همه وهمه میتوانند شما را بسازند . 

در واقع دردها وناکامیها وتجربیات سخت زندگی می تونند نقش بیسار مهمی را در زندگیتان ایفا کنند. 

اگر شخصی قلبتان را شکست اگر شما را ازردورنجاند اورا ببخشید چرا که به شما اموخت تا چگونه در برخورد با دیگران و انها که قلبتان را برویشان می گشایید آگاهانه ذوبا چشمانی باز رفتار کنید . 

اگر کسی شمارا دوست دارد اورابدون قیدوشزط دوشت بدارید نه چون اوشمارا دوست دارد بلکه به این دلیل که او دوست داشتن را اموخت وچشمهاوقلبتان را بروی موشوعات جزئی وکوچک باز کرد . 

قدرلحظه لحظه زندگیتان را بدانید و کاری راکه میخواهید انجا بدهید انجام دهید زیرا ممکن است هرگز فرصت دوباره ای دست ندهد خود را باور داشته باشی چراکه بدین ترتیب دیگران نیز شمارا باورخواهند کرد. 

زندگیتان را بیافرینید به پا خیزید وزندگی کنید همنگونه که خود میخواهید . 

به یادداشته باشید اگر چشمهاتیان را به روی اهدافتان ببندید انچه می بینید تنها مانع است بس!!!!

زندگی ادامه دارد......(چه تو بخوای چه نخوای)

دیشب به یکباره برف بارید 

وصبح انفجار کلاغهای از شاخه های سپید زمستان در دشت است  

تا دورست نگاه دنیای بی انتها .    

عشق من فصل دیگری رسیده است وزیر برف ومغرورانه وسخت کوش 

  

                                                   زندگی ادامه دارد ....

این دیوانگیست..........

این دیوانگسیت..... 

که از همه گلهای رز تنها به خاطر اینکه خار یکی از آنها در دستمان فرورفته است متنفر باشیم  

 این دیوانگسیت..... 

که همه رویا های خود را تنها به خاطر اینکه یکی از انها به حقیقت نپوسته است رها کنیم  

این دیوانگسیت..... 

که امید به همه چیز ازدست بدهیم به خاطر اینکه در زندگی با شکست مواجه شده ایم  

این دیوانگسیت..... 

که از تلاش وکوشش دست بکشیم بخاطر اینکه یکی از کار هایمان بی نتیجه مانده است 

این دیوانگسیت..... 

که همه دستهای که برای دوستی به سوی ما دراز میشوند بخاطر اینکه یکی از دوستنمان رابطه مان را زیر پاگذاشته است رد کنیم.....  

این دیوانگسیت..... 

که هیچ عشقی راباورنکنیم به خاطر اینکه در یکی از انها به ما خیانت شده است....  

 این دیوانگسیت..... 

که همه شانسهارا لگدمال کنیم به خاطر اینکه در یکی از تلاشهایمان ناکام مانده ایم....به امید اینکه در مسیر خود هرگزدچار این د یوانگیها نشویم  

شانسهای دیگری هم هستند 

                                       عشقهای دیگری هم هستند 

                                                                    دوستیهای دیگری هم هستند 

تنها باید قوی وپر استقامت باشیم وهمه روزه در انتظاری روز بهتر وشادتر از روز های پیش باشیم

نه به جنیفر لوپز!

هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود، تبرش افتاد تو رودخونه.
وقتی در حال گریه کردن بود، یه فرشته اومد و ازش پرسید: چرا گریه می کنی؟
هیزم شکن گفت: تبرم توی رودخونه افتاده.
فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت و از هیزم شکن پرسید:"آیا این تبر توست؟"
هیزم شکن جواب داد: "نه"
فرشته دوباره...

به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید: آیا این تبر توست؟
دوباره، هیزم شکن جواب داد: "نه".
فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید: آیا این تبر توست؟
جواب داد: آره.
فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به اوداد و هیزم شکن خوشحال روانه خونه شد.
روزی دیگر هیزم شکن وقتی داشت با زنش کنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد توی همان رودخانه. هیزم شکن داشت گریه می کرد که فرشته باز هم اومد و پرسید که چرا گریه می کنی؟ اوه فرشته، زنم افتاده توی آب.
فرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت و پرسید: زنت اینه؟ هیزم شکن فریاد زد: آره!
فرشته عصبانی شد. " تو تقلب کردی، این نامردیه "
هیزم شکن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. می دونی، اگه به جنیفر لوپز "نه" می گفتم تو می رفتی و با کاترین زتاجونز می اومدی.و باز هم اگه به کاترین زتاجونز "نه" میگفتم، تو می رفتی و با زن خودم می اومدی و من هم می گفتم آره. اونوقت تو هر سه تا رو به من می دادی. اما فرشته، من یه آدم فقیرم و توانایی نگهداری سه تا زن رو ندارم، و به همین دلیل بود که این بار گفتم آره.